سینا (مستعار)
براي نوروز تصميم گرفتم که سفري تفريحي به اروپا داشته باشم. هدف پرتغال بود، چون براي اخذ ويزاي شينگن ناشناخته تر بود و گرفتن وقتش هم راحت تر از سفارت باقي کشورها…
بر اساس اعلاميههاي سايت تمامي مدارک مورد نياز را گردآوري کردم، بر اساس وقت گرفته شده راس ساعت 8:40 صبح خود را به درب سفارت رساندم. ساعتي که بايد وارد سفارت مي شدم 9 صبح بود. راس ساعت زنگ درب را زدم و آقايي ايراني مشخصاتم را پرسيد. معرفي کردم و گفت منتظر باش… سرماي بهمن ماه، تا مغز استخوانم رسوخ کرده بود و به خاطر ناراحتي کليه نياز شديدي به دستشويي داشتم. اما براي اينکه وقتم از دست نرود، تحمل کردم. تنها من و يک نفر ديگر جلوي درب سفارت بوديم… تا اينکه بعد از گذشت 80 دقيقه يعني 10:20 دقيقه صبح از پشت آيفون براي ورود صدايم کرد. وارد شدم. اولين چيزي که به چشم خورد، سطل زباله پر از پوست ميوه اين کارمند سفارت بود. گويا در تمام اين مدت زير گرماي بخاري هاي سفارت در حال خوردن پرتغال و سيب بود و اهميتي نداشت که يک همزبانش در سرماي شهر بيرون منتظر است. نگاهي به مدارک انداخت و گفت مدارک ناقصه… توضيح دادم که تمام آنچه که در سايت ذکر کرده بوديد را گردآوري کردم. خيلي صريح گفت «مي گم کامل نيست، برو کاملش کن و بيا» پرسيدم دقيقا با چه مدرکي کامل مي شود. گفت: «ترجمه شناسنامه». گفتم آخر در سايت نبود، گفت مدارک شينگن همه جا يکسان هست. بايد سايت هاي ديگر را چک مي کردي… با التماس گفتم، اگر ممکن است مدارک من را قبول کن تا وقتم از دست نرود. قول مي دهم زود شناسنامه را ترجمه کنم و تحويل بدهم. زير بار نرفت… وقتم سوخت و چون ديگر سايت وقت خالي نداشت، عطاي سفر نوروز را به لقايش بخشيدم…
هنوز حس نفرتي که از آن به ظاهر ايراني که 80 دقيقه من را در سرما نگه داشت و خيلي راحت اشکال خودشان را نپذيرفت و برنامه ريزي چند ماهه من را نابود کرد، در تک تک سلولهاي من هست… هرگز نمي بخشمش…
کلا کارمندهای بی ادب و بی اعصابی داره و اصلا هم کار آدم رو راه نمی اندازن.